دانشجو .
| ||
|
نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او برچسبها: برچسبها:
جعفر شهری در «طهران قدیم» می نویسد: «زمستان دو چله به اسم چله بزرگه و چله كوچكه داشت كه چله بزرگه از اول دی تا دهم بهمن بود كه زمین نفس دزده كشیده، تك (حدّت) سرما می شكست و از آن به بعد، تا آخر بهمن كه چله كوچك بوده می گفتند كاری كه چله بزرگه نكرده چله كوچكه می كند و چله كوچكه گفته اگر پشتم به بهار نبود بچه را در قنداق خشك می كردم و تقریبا به همین صورت هم بود و هرگز سرمای چله بزرگه به پای سرمای چله كوچكه نمی رسید و با تمام شدن چله كوچكه هم بود كه فقرا می گفتند زمستان تمام شد و روسیاهی به ذغال ماند و غم سرما و عدم استطاعت تهیه خاكه ذغال را فراموش می كردند كه پشتش به بهار می باشد. و شب اول چله بزرگه یا شب یلدا كه «بلندترین شب سال» بود هر دسته از خویش و اقارب و همسایه شب نشینی گرفته در آن بساط سور و سات از آجیل و شیرینی و میوه و مخصوصا هندوانه و انار و خربزه فراهم كرده، دور هم جمع شده به خوشگذرانی و شب زنده داری و گرفتن فال حافظ می پرداختند، و در این شب بود كه می گفتند با خوردنی های سفره شب یلدا، مثل خوراكی های پای سفره هفت سین طبیعت گرم را می توانند سرد و طبیعت سرد خود را گرم بكنند. به این صورت كه اگر از گرمی مزاج رنج می برند هندوانه و انار و اگر از سردی ناراحت می شوند توت و كشمش و خرما و مثل آن بخورند و تا سحر آن كه گفت و شنید و بگو و بخند می كردند. بگو و بخند و دور هم جمع شدنی كه مربوط به شب یلدا و مثل آن نبوده، از هر فرصت و بهانه برای به وجود آوردن آن استفاده می كردند. بعد از آن اهمن و بهمن و پس از آن سرما پیر زن بود كه سه دهه اسفند را در بر می گرفت. اهمن و بهمن كه دو برادر زمستان بودند و می گفتند «اهمن و بهمن، عهده همه با من» یعنی هر كاری كه زمستان و چله های آن نكرده اند ما كرده و تلافی همه را ما در می آوریم،
برچسبها: *پیش بیا پیش بیا پیشتر/تابگویم غم دل بیشتر *دوست ترت دارم از هرچه دوست/ای تو به من از خود من خویشتر *دوست از آنچه بگویم چقدر/بیشتر ازبیشتر از بیشتر *داغ تورا از همه داراترم/درد تورا از همه درویش تر *هیچ نریزد بجز از نام تو/بر رگ من گر بزنی نیشتر *فوت و فن عشق به شعرم ببخش/تا نشود قافیه اندیشتر برچسبها:
مُسَمَّط به نوعی از قصیده یا اشعاری که شاعر بنای آن را بر چند مصراع همقافیه بنهد و مصراع آخر را بر قافیهای دیگر قرار دهد.
هر بخش از مسمط را یک رشته میگویند. قافیهٔ رشتهها متفاوت است و در هر رشته تمام مصراعها جز مصراع آخر همقافیه است. در مسمط، مصراع آخر هر رشته را بند میگویند. بندها همقافیه و حلقهٔ اتصال همهٔ رشتهها به یکدیگر است.
بنیانگذار این قالب منوچهری دامغانی شاعر قرن پنجم است، که همهٔ مسمطات وی مسدساند.
مشهورترین مسمط فارسی را نیز منوچهری سرودهاست، که با بیت زیر آغاز میگردد:
خیزید و خزآرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن برگِ رزان است که بر شاخ رزان است
گویی به مثل پیرهن رنگرزان است
دهقان ز تعجب سرانگشت گزان است
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
بنابراین تکهشعر بالا یک «رشته» است و «کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار» بند آن بهشمار میآید.
در وجه تسمیه مسمط گفتهاند که از سمط گرفته شده که در عربی به معنای رشته یا در رشته کشیدن مروارید است. و از آنجا که در قالب شعری، همه بخشهای یک شعر با بیتهای مصراعی خاص دنبال میشوند که یا از نظر قافیه مشابه و یگانهاند و یا مصراع بهعینه تکرار میشود، بدین وسیله گویی رشتهای در میان آنها کشیده شده باشد.
برچسبها: |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |