دانشجو .
| ||
|
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند بلبل شوقم هوای نغمهخوانی می کند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گل فشانی میکند ما به داغ عشقبازی ها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمک پرانی میکند نای ما خاموش ولی این زهره ی شیطان هنوز با همان شور و نوا دارد شبانی میکند گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان با همین نخوت که دارد آسمانی میکند سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی میکند با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند بیثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران میرسد با من خزانی میکند طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی میکند شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند برچسبها: در اين سرای بی کسی ، کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند يکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند نشسته ام در انتظار اين غبار بی سوار دريغ که از شبی چنين سپيده سر نمی زند گذر گهی ست پر ستم که اندر او به غير غم يکي صلای آشنا به رهگذر نمی زند دل خراب من دگر خراب تر نمی شود که خنجر غمت ازين خراب تر نمی زند چه چشم پاسخ است ازين دريچه های بسته ات ؟ برو که هيچ کس ندا به گوش کر نمی زند نه سايه دارم و نه بر ، بيفکنندم و سزاست اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند برچسبها:
خانه دوست كجاست؟ در فلق بود كه پرسيد سوار آسمان مكثی كرد رهگذر شاخه نوری كه به لب داشت به تاريکی شبها بخشيد و به انگشت نشان داد سپيداری و گفت نرسيده به درخت كوچه باغی است كه از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است ميروی تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ سر به در می آرد پس به سمت گل تنهايی می پيچی دو قدم مانده به گل پای فواره جاويد اساطير زمين می مانی و تو را ترسی شفاف فرا می گيرد كودكی می بينی رفته از كاج بلندی بالا جوجه بر می دارد از لانه نور و از او می پرسی خانه دوست كجاست؟
برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: مرنجان خاطری را گر دوام دوستی خواهی/که با گرد لطیفی نور در آیینه می میرد برچسبها:
بر روی ما نگاه خدا خنده می زند،
برچسبها: موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است برچسبها: مــــرا عهدیست بـا جانـان کــــه تـا جــان در بــدن دارم برچسبها:
ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﻮﺷﯿﺮﻭﺍﻥ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺟﻤﻠﻪ ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ، ﺑﻪ ﺍﻭﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﺪﻫﻨﺪ . ﻧﻬﺎﻝﺯﯾﺘﻮﻥ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﺛﻤﺮ ﺩﻫﺪ، ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﯼ؟ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭﮔﻔﺖ : ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﺎﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ، ﻣﺎ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ . ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﻮﺍﺑﺖ ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ! ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺳﮑﻪ ﻃﻼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ . ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﺧﻨﺪﯾﺪ ، ﺍﻧﻮﺷﯿﺮﻭﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ ؟ ...ﻭ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ . برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: برچسبها: عید بندگی واطاعت قبول برچسبها: دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر من برچسبها: انسان همچون رودخانه است؛ هر چه عمیق تر باشد ، آرام تر و متواضع تر است. برچسبها: به ياد داشته باشيد كه خوشبختي انسان به مقام يا دارايي او بستگي ندارد، خوشبختي، تنها به انديشه ي او بستگي دارد. برچسبها: بی تو، مهتاب*شبی، باز از آن كوچه گذشتم، در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. آسمان صاف و شب آرام باز گفتم كه : «تو صیادی و من آهوی دشتم
برچسبها: چشم فروبسته اگر وا کنی برچسبها: من مست می عشقم هشیار نخواهم شد برچسبها: برچسبها: |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |