دانشجو
.
نويسندگان
.
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دانشجو و آدرس shamim48.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






برچسب‌ها:
[ شنبه 30 شهريور 1392برچسب:, ] [ 17:44 ] [ . ]

روزی سگی در پی آهویی می دوید، آهو روی عقب کرد و گفت: ای سگ رنج بیهوده به خود راه مده که به من نخواهی رسید زیرا که تو در پی استخوان می دوی و من در پی جان و طالب استخوان هرگز به طالب جان نمی رسد.


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, ] [ 17:53 ] [ . ]

روزی کسی در راهی بسته ای یافت که در ان چیزهای گرانبها بود وایه الکرسی هم پیوست ان بود ان کس بسته را به صاحبش رد کرد

او را گفتند :چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت : صاحب مال عقیده داشت که این ایت مال او را از دزد نگاه میدارد ومن دزد مال هستم نه دزد دین! اگر ان را پس نمیدادم در عقیده ی صاحبان ان خللی راجع به دین روی میداد انوقت من دزد دین هم بودم.


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, ] [ 17:29 ] [ . ]

وحشی بافقی :

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
 
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
 
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
 
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟
 
روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
 
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
 
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
 
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
 
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
 
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
 
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
 
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
 
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
 
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
 
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
 
باعث گرمی بازار شدش من بودم


برچسب‌ها:
[ شنبه 23 شهريور 1392برچسب:, ] [ 12:11 ] [ . ]

ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم


دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم


رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیم


نام تو که باغ اِرَم و روضه خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم،ندیدیم


صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه یک باغ نچیدیم،نچیدیم

سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم


وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم


برچسب‌ها:
[ شنبه 23 شهريور 1392برچسب:, ] [ 12:8 ] [ . ]

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

 

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

 

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

 

کز آتش درونم دود از کفن برآید

 

بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران

 

بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

 

جان بر لبست و حسرت در دل که از لبانش

 

نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید

 

از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم

 

خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:, ] [ 11:51 ] [ . ]

 

 

دوش دیــــدم کــــه مـلایـــک در میـخــــانـــه زدنــد
گـــــل آدم بســــرشتنـــد و بــه پیمـــانــه زدنـــد
ســاکنـــان حـــــرم ستـــر و عفـــاف ملکـــوت
بــا مـــن راه نشیـــن بــاده مـستانــه زدنــد
آسمــــان بـار امـــانت نتـوانســت کــشید
قــرعــــه کـــار به نام مـــن دیوانــه زدنــد
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون نــدیدند حقیقت ره افسانه زدنــد
شکـــر ایزد کــه میان من و او صلح افتاد
صـــوفیان رقص کـــنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیسـت کــه از شعله او خندد شمع
آتش آن است کـــــه در خــــرمن پـــــروانه زدند
کـــــس چـــو حــافظ نگشــاد از رخ اندیشه نقاب
تـا ســــر زلـــف سخـــن را بــــه قلـــم شـــانه زدند
حافظ

 


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:, ] [ 11:39 ] [ . ]

از غم خبری نبود اگر عشق نبود

دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟

بی رنگتر از نقطه ی موهومی بود

این دایره ی کبود اگر عشق نبود

از آینه ها غبار خاموشی را

عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟

در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است

از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟

بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟

دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

از دست تو در این همه سرگردانی

تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟


برچسب‌ها:
[ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, ] [ 17:31 ] [ . ]


آفتاب مهربانی سایه ی تو بر سر من
ای كه در پای تو پیچید ساقه ی نیلوفر من
با تو تنها با تو هستم ای پناه خستگی ها
در هوایت دل كسسته ام از همه دلبستگی ها
در هوایت پر گشودم باور بال و پر من باد
شعله ور از آتش غم خرمن خاكستر من باد
ای بهار باور من ای بهشت دیگر من
چون بنفشه بی توبی تابم بر سر زانو سر من
بی تو چون برگ ازشاخه افتادم
زردو سرگردان در كف بادم
گر چه بی برگم گر چه بی بارم در هوای تو بیقرارم
برگ پاییزم بی تو می ریزم
نو بهارو كن نوبهار
ای بهار باور من
ای بهشت دیگر من
چون بنفشه بی توبی تابم
بر سر زانو سر من


برچسب‌ها:
[ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, ] [ 17:28 ] [ . ]

 

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است آورده ایم

اگر داغ شرط است ما برده ایم

اگر دشنه ی دشمنان گردنیم!

اگر خنجر دوستان گرده ایم!

دلی سربلند و سری سر به زیر

ازاین دست عمری به سر برده ایم

 

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, ] [ 17:22 ] [ . ]

بیا تا گـل برافـشانیم و می در ساغر اندازیم
 
فـلـک را سقـف بـشـکافیم و طرحی نو دراندازیم


برچسب‌ها:
[ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, ] [ 17:16 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, ] [ 17:12 ] [ . ]

زندگي نامه نيمايوشيج

علي اسفندياري، مردي كه بعدها به «نيما يوشيج» معروف شد، در بيست‌ويكم آبان‌ماه سال 1276 مصادف با 11 نوامبر 1897 در يكي از مناطق كوه البرز در منطقه‌اي به‌نام يوش، از توابع نور مازندران، ديده به جهان گشود.او 62 سال زندگي كرد و اگرچه سراسر عمرش در سايه‌ي مرگ مدام و سختي سپري شد؛ اما توانست معيارهاي هزارساله‌ي شعر فارسي را كه تغييرناپذير و مقدس و ابدي مي‌نمود، با شعرها و راي‌هاي محكم و مستدلش، تحول بخشد. .در همان دهكده كه متولد شد، خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده ياد گرفت”.

نيما 11 ساله بوده كه به تهران كوچ مي‌كند و روبه‌روي مسجد شاه كه يكي از مراكز فعاليت مشروطه‌خواهان بوده است؛ در خانه‌اي استيجاري، مجاور مدرسه‌ي دارالشفاء مسكن مي‌گزيند. او ابتدا به دبستان «حيات جاويد» مي‌رود و پس از چندي، به يك مدرسه‌ي كاتوليك كه آن وقت در تهران به مدرسه‌ي «سن‌لويي» شهرت داشته، فرستاده مي‌شود بعدها در مدرسه، مراقبت و تشويق يك معلم خوش‌رفتار كه «نظام وفا» ـ شاعر بنام امروز ـ باشد، او را به شعر گفتن مي اندازد. و نظام وفا استادي است كه نيما، شعر بلند «افسانه» كه به‌قولي، سنگ بناي شعر نو در زبان فارسي است را به او تقديم كرده است.

او نخستين شعرش را در 23 سالگي مي‌نويسد؛ يعني همان مثنوي بلند «قصه‌ي رنگ ‌پريده» كه خودش آن‌را يك اثر بچگانه معرفي كرده است. نيما در سال 1298 به استخدام وزارت ماليه درمي‌آيد و دو سال بعد، با گرايش به مبارزه‌ي مسلحانه عليه حكومت قاجار و اقدام به تهيه‌ي اسلحه مي‌كند. در همين سال‌هاست كه مي‌خواهد به نهضت مبارزان جنگلي بپيوندد؛ اما بعدا منصرف مي‌شود.

نيما در دي ماه 1301 «افسانه» را مي‌سرايد و بخشهايي از آن را در مجله‌ي قرن بيستم به سردبيري «ميرزاده عشقي» به چاپ مي‌رساند. در 1305 با عاليه جهانگيري ـ خواهرزاده‌ي جهانگيرخان صوراسرافيل ـ ازدواج مي‌كند. در سال 1317 به عضويت در هيات تحريريه‌ي مجله‌ي موسيقي درمي‌آيد و در كنار «صادق هدايت»، «عبدالحسين نوشين» و «محمدضياء هشترودي»، به كار مطبوعاتي مي‌پردازد و دو شعر «غراب» و «ققنوس» و مقاله‌ي بلند «ارزش احساسات در زندگي هنرپيشگان» را به چاپ مي‌رساند. در سال 1321 فرزندش شراگيم به‌دنيا مي‌آيد ـ كه بعد از فوت او، با كمك برخي دوستان پدر، به گردآوري و چاپ برخي شعرهايش اقدام ‌كرد.

نوشته‌هاي نيما يوشيج را مي‌توان در چند بخش مورد بررسي قرار داد: ابتدا شعرهاي نيما؛ بخش ديگر، مقاله‌هاي متعددي است كه او در زمان همكاري با نشريه‌هاي آن دوران مي‌نوشته و در آنها به چاپ مي‌رسانده است؛ بخش ديگر، نامه‌هايي است كه از نيما باقي مانده است. اين نامه‌ها اغلب، براي دوستان و همفكران نوشته مي‌شده است و در برخي از آنها به نقد وضع اجتماعي و تحليل شعر زمان خود مي‌پرداخته است؛ ازجمله در نامه‌هايي كه به استادش «نظام وفا» مي‌نوشته است.

آثار خود نيما عبارتند از: «تعريف و تبصره و يادداشت‌هاي ديگر» ، «حرف‌هاي همسايه»‌ ، «حكايات و خانواده‌ي سرباز» ، «شعر من» ، «مانلي و خانه‌ي سريويلي» ،‌«فريادهاي ديگر و عنكبوت رنگ» ، «قلم‌انداز» ، «كندوهاي شكسته» (شامل پنج قصه‌ي كوتاه)، ‌«نامه‌هاي عاشقانه»‌ و غيره.

و عاقبت در اواخر عمر اين شاعر بزرگ، درحالي‌كه به علت سرماي شديد يوش، به ذات‌الريه مبتلا شده بود و براي معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثيري نداد و در تاريخ 13 دي‌ماه 1338، نيما يوشيج، آغازكننده‌ي راهي نو در شعر فارسي، براي هميشه خاموش شد. او را در تهران دفن ‌كردند؛ تا اينكه در سال 1372 طبق وصيتش، پيكرش را به يوش برده و در حياط خانه محل تولدش به خاك ‌سپردند.

نيما علاوه بر شكستن برخي قوالب و قواعد، در زبان قالب‌هاي شعري تاثير فراواني داشت؛ او در قالب غزل ـ به‌عنوان يكي از قالب‌هاي سنتي ـ نيز تاثير گذار بوده؛ به طوري كه عده‌اي معتقدند غزل بعد از نيما شكل ديگري گرفت و به گونه‌اي كامل‌تر راه خويش را پيمود.

سيداكبر ميرجعفري، شاعر غزلسراي ديگر، بيشترين تاثير نيما را بر جريان كلي شعر، در بخش محتوا دانسته و مي‌گويد: «شعر نو» راههاي جديدي را پيش روي شاعران معاصر گشود. درواقع با تولد اين قالب، سيل عظيمي از فضاها و مضاميني كه تا كنون استفاده نمي‌شد، به دنياي ادبيات هجوم آورد. درواقع بايد بگوييم نوع نگاه نيما به شعر بر كل جريان شعر تاثير نهاد. در اين نگاه همه اشيايي كه در اطراف شاعرند جواز ورود به شعر را دارند. تفاوت عمده شعر نيما و طرفداران او با گذشتگان، درواقع منظري است كه اين دو گروه از آن به هستي مي‌نگرند.

«نيما يوشيج» به روايت دكتر روژه لسكو «نيما يوشيج» براي اروپاييان بويژه فرانسه زبانان چهره اي ناشناخته نيست. علاوه براينكه ايرانيان برخي از اشعار نيما را به زبان فرانسه ترجمه كردند، بسياري از ايرانشناسان فرانسوي نيز دست به ترجمه اشعار او زدند و به نقد آثارش پرداختند. بزرگاني چون دكتر حسن هنرمندي، روژه لسكو، پروفسور ماخالسكي، آ.بوساني و… كه در حوزه ادبيات تطبيقي كار مي كردند عقيده داشتند چون نيما با زبان فرانسه آشنابوده، بسيار از شعر فرانسه و از اين طريق از شعر اروپا تأثير پذيرفته است. از نظر اينان اشعار سمبوليستهايي چون ورلن، رمبو و بويژه ماگارمه در شكل گيري شعرسپيدنيمايي بي تأثير نبوده است.

پروفسور «روژه لسكو» مترجم برجسته «بوف كور» صادق هدايت، كه در فرانسه به عنوان استاد ايران شناسي در مدرسه زبانهاي زنده شرقي، زبان كردي تدريس مي كرد، ترجمه بسيار خوب و كاملي از «افسانه» نيما ارائه كرد و در مقدمه آن به منظور ستايش از اين اثر و نشان دادن ارزش و اهميت نيما در شعر معاصر فارسي، به تحليل زندگي و آثار او پرداخت و نيما را به عنوان بنيانگذار نهضتي نو در شعر معاصر فارسي معرفي كرد.

دكتر رو»ه در مقدمه ترجمه شعر افسانه در مقاله اش مي نويسد:

«شعر آزاد» يكي از دستاوردهاي اساسي مكتب سمبوليسم بود كه توسط ورلن، رمبو و … در «عصر روشنگري» بنا نهاده شد و شاعران و نويسندگان بسياري را با خود همراه كرد كه نيمايوشيج نيز با الهام از ادبيات فرانسه يكي از همراهان اين مكتب ادبي شد.

هدف در شعر آزاد آن است كه شاعر به همان نسبت كه اصول خارجي نظم سازي كهن را به دور مي افكند هرچه بيشتر ميدان را به موسيقي وكلام واگذارد. در واقع در اين سبك ارزش موسيقيايي و آهنگ شعر در درجه اول اهميت قرارمي گيرد.

 

شعر آزاد به دست شاعران سمبوليست فرانسه چهره اي تازه گرفت و به شعري اطلاق مي شد كه از همه قواعد شعري كهن بركنار ماند و مجموعه اي از قطعات آهنگدار نابرابر باشد.
در چنين شعري، قافيه نه در فواصل معين، بلكه به دلخواه شاعر و طبق نياز موسيقيايي قطعه در جاهاي مختلف شعر ديده مي شود و «شعر سپيد» در زبان فرانسه شعري است كه از قيد قافيه به كلي آزاد باشد و آهنگ دار بودن به معناي موسيقي دروني كلام از اجزا جدايي ناپذير اين نوع شعر است. كه اين تعاريف كاملاً با ماهيت و سبك اشعار نيما هماهنگي دارد.
در مجموع مي توان گفت كه:

1. نيما كوشيد تجربه چندنسل از شاعران برجسته فرانسوي را در شعر فارسي بارور سازد.


2 . نيما توانست شعر كهن فارسي را كه در شمار پيشروترين شعرهاي جهان بود ولي در چند قرن اخير كارش به دنباله روي و تكرار رسيده بود را با شعر جهان پيوند زند و بارديگر جاي والاي شعر فارسي را در خانواده شعر جهان به آن بازگرداند.


3. نيما توانست عقايد متفاوت و گاه متضاد برخي از بزرگان شعر فرانسه را يكجا در خود جمع كند و از آنها به سود شعر فارسي بهره گيرد. او عقايد و اصول شعري «مالارمه» كه طرفدار عروض و قافيه بود را در كنار نظر انقلابي «رمبو» كه خواستار آزادي كامل شعر بود، قرارداد و با پيوند و هماهنگي بين آنها «شعر سپيد» خود را به ادبيات ايران عرضه كرد.


۴ . نيما از نظر زبانشناسي ذوق شعري ايرانيان را تصحيح كرد و با كاربرد كلمات محلي دايره پسند ايرانيان را در بهره برداري از زبان رايج و جاري سرزمينش گسترش داد. او يكي از بزرگان شعر فولكلور ايران شمرده مي شود.


5. نيما جملات و اصطلاحات متداول فارسي و صنايع ادبي بديهي و تكراري را كنار نهاد تا از فرسودگي بيشتر زبان پيشگيري كند و اينچنين زبان شعري كهن فارسي كه تنها استعداد بيان حالات ملايم و شناخته شده عرفاني و احساساتي را داشت، توانايي بيان هيجانات، دغدغه ها، اضطرابات و بي تابي هاي انسان مدرن امروزي را به دست آورد. بدين ترتيب زبان شعري «ايستا و فرسوده» گذشته را به زبان شعري «پويا و زنده» بدل كرد.


6. نيما همچون مالارمه ناب ترين معني را به كلمات بدوي بخشيد. او كلمات جاري را از مفهوم مرسوم و روزمره آن دور كرد و مانند مالارمه شعر را سخني كامل و ستايشي نسبت به نيروي اعجاب انگيز كلمات تعريف كرد.


7. نيما همچون ورلن تخيل و خيال پردازي را در شعر به اوج خود رساند و شعر را در خدمت تخيل و توهم گرفت نه تفكر و تعقل.


8. نيما بر «وزن» شعر بسيار تأكيد داشت. او وزن را پوششي مناسب براي مفهومات و احساسات شاعر مي دانست.



مي تراود مهتاب

مي درخشد شبتاب

نيست يك دم شكندخواب به چشم كس وليك

غم اين خفته چند

خواب در چشم ترم مي شكند

نگران با من ايستاده سحر

صبح مي خواهد از من

كز مبارك دم او آورم اين قوم به جان باخته را بلكه خبر

در جگر ليكن خاري

از ره اين سفرم مي شكند

نازك آراي تن ساق گلي

كه به جانش كشتم

و به جان دادمش آب

اي دريغا به برم مي شكند

دستهاي سايم

تا دري بگشايم

بر عبث مي پايم

كه به در كس آيد

در وديوار به هم ريخته شان

بر سرم مي شكند

مي تراود مهتاب

مي درخشد شبتاب

مانده پاي ابله از راه دور

بر دم دهكده مردي تنها

كوله بارش بر دوش

دست او بر در مي گويد با خود

غم اين خفته چند

خواب در چشم ترم ميشكند


برچسب‌ها:
[ شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, ] [ 16:41 ] [ . ]

شرم" میکنم که وزن سیری ام را با ترازوی گرسنه ای بکشم...



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, ] [ 17:15 ] [ . ]

دیگر نه "شلوار پاره" نشانه ی "فقر" است ....

نه "سکــوت" علامت "رضــایت"....


دنــیـــــــــــــــای غـــریـبـیــست


ارزشـــــــــــها "عـــــــــــــــــــوض" شـده اند


و "عـــــوضــــــــــی هــا"، بــا ارزش....

 

 

 


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, ] [ 16:59 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, ] [ 16:55 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, ] [ 16:51 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, ] [ 16:50 ] [ . ]

عشق هميشگي است اين ما هستيم كه ناپايداريم ،عشق متعهد است مردم عهد شكن، عشق هميشه قابل اعتماد است اما مردم نيستند.


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, ] [ 16:48 ] [ . ]

 

انيشتين و راننده اش

انيشتين براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه از راننده مورد اطمينان خود كمك مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين او را هدايت مي كرد بلكه هميشه در طول سخنراني ها در ميان شنوندگان حضور داشت بطوريكه به مباحث انيشتين تسلط پيدا كرده بود! يك روز انيشتين در حالي كه در راه دانشگاه بود با صداي بلند گفت كه خيلي احساس خستگي مي كند؟

راننده اش پيشنهاد داد كه آنها جايشان را عوض كنند و او جاي انيشتين سخنراني كند چرا كه انيشتين تنها در يك دانشگاه استاد بود و در دانشگاهي كه سخنراني داشت كسي او را نمي شناخت و طبعا نمي توانستند او را از راننده اصلي تشخيص دهند. انيشتين قبول كرد، اما در مورد اينكه اگر پس از سخنراني سوالات سختي از وي بپرسند او چه مي كند، كمي ترديد داشت.

به هر حال سخنراني راننده به نحوي عالي انجام شد ولي تصور انيشتين درست از آب درامد.

دانشجويان در پايان سخنراني شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند. در اين حين راننده باهوش گفت: سوالات به قدري ساده هستند كه حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انيشتين از ميان حضار برخواست و به راحتي به سوالات پاسخ داد به حدي كه باعث شگفتي حضار شد!

 

 


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, ] [ 16:41 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, ] [ 12:37 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, ] [ 12:26 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, ] [ 12:24 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, ] [ 12:22 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, ] [ 12:16 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ شنبه 9 شهريور 1392برچسب:, ] [ 11:20 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, ] [ 10:10 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, ] [ 10:9 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, ] [ 10:7 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, ] [ 10:5 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, ] [ 10:4 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, ] [ 9:50 ] [ . ]

ضعيف‌الاراده كسي است كه با هر شكستي بينش او نيز عوض شود


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 6 شهريور 1392برچسب:, ] [ 20:2 ] [ . ]

با عشق،زمان فراموش مي شود و با زمان هم عشق.


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 6 شهريور 1392برچسب:, ] [ 20:0 ] [ . ]

 به خاطر داشته باشید دست نیافتن به آنچه می جویی گاه یک شانس بزرگ است


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 6 شهريور 1392برچسب:, ] [ 19:57 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:18 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:16 ] [ . ]


برچسب‌ها:
[ جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, ] [ 13:12 ] [ . ]

تا شقایق هست زندگی باید کرد


برچسب‌ها:
[ جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, ] [ 8:7 ] [ . ]

عشق او باز اندر آوردم به بند                         کوشش بسیار نامد سودمند 

این بیت٬مطلع معروفترین شعر اوست.رابعه کعب قزداری بلخی را می گویم٬شاعر مشهور قرن چهارم هجری که به قولی اولین زن شاعر پارسی گو است.این غزل معروف او در کتاب زبان وادبیات فارسی عمومی دوره ی پیش دانشگاهی آمده است و در معرفی وی ذکر شده:

رابعه قزداری یکی از شاعران مشهور قرن چهارم ومعاصر سامانیان است.پدر او « کعب» اصلآ عرب بود ودر حدود بلخ حکومت داشت. مشهور است که رابعه عاشق بکتاش ٬غلام برادرش ٬ شد.

شک نیست که این دو خط در معرفی شاعر زنی که بیش از هزار سال پیش اشعاری شیوا و روان سروده است ٬کافی نیست .از همین رو بران شدم که  در اینجا هر چند کوتاه به معرفی وی بپردازم.

گفته می شود که اصل دودمان رابعه به عربستان باز می گردد٬اما زادگاه وی در ناحیه ی قزدار یا خضدار بلوچستان پاکستان در هشتاد فرسنگی بست بوده است. از جزئیات زندگی رابعه و قبیله ی او چیز زیادی در دست نیست ٬اما گفته می شود  کعب در تعلیم وتربیت دخترش کمال توجه را داشته است و در هنگام مرگ نیز به پسرش ٬حارث٬ وصیت کرده که بخوبی از او نگهداری کند.عطار درمثنوی الهی نامه ی خود در این باره می گوید:

چو وقت مرگ پیش آمد پدر را                       به پیش خود نشانید آن پسر را

بدو بسپرد دختر را که زنهار                         زمن بپذیرش و تیمار می دار

ز هر وجهی که باید ساخت کارش                بساز و تازه گردان روزگارش

البته در کتب تذکره نامی از استاد یا استادان وی برده نشده است اما تذکره نویسان اذعان داشته اند که وی دانش وتبحر علمی بسیاری داشته است.

محمد عوفی صاحب کتاب لباب الالباب درباره ی وی می گوید:

«دختر کعب القزداری اگر چه زن بود اما به فضل برمردان جهان بخندیدی. فار‌‌س(سوار ) هر دو میدان ٬ والی هر دو بیان ٬به نظم تازی قادر و در شعر فارسی به غایت ماهر»

رضا قلی خان هدایت نیز درباره ی دانش وی گفته است:

«رابعه در حسن وجمال و فضل و کمال و معرفت وحال٬وحیده ی روزگار وفریده ی دهر و    ادوار ٬صاحب عشق حقیقی ومجازی ٬فارس میدان ادب فارسی و تازی بود.»         

 همان گونه که رضا قلی خان هدایت گفته است٬ رابعه در حسن جمال نیز سرآمد بوده است وبه همین دلیل او را «زین العرب» می نامیدند. عطار در همین باره می گوید:

به نام٬ آن سیمبر زین العرب بود                         دل آشوبی و دلبندی عجب بود

 اما این که وی را صاحب عشق حقیقی و عارف دانسته اند٬ به احتمال قوی به این دلیل است که وی را با رابعه عدویه بصری ٬ عارف بزرگ قرن دوم هجری ٬ اشتباه گرفته اند .زیرا در اشعاری که از رابعه باقی مانده است٬ نشانی از معانی ومضامین عرفانی نیست و در داستان زندگی وی نیز که در الهی نامه آمده است٬سخنی از عارف بودن رابعه در ابتدا یا انتهای زندگی او نیست تا همچون شبلی نعمانی در کتاب شعرالعجم  بگوییم که :«... عشقش از سر حد مجاز به حقیقت کشیده وداخل در حلقه ی تصوف گردید.»

 

شعر رابعه

 

متأسفانه از رابعه مانند سایر شاعران همدوره ی  وی  اشعار بسیاری باقی نمانده است ٬ اما همین اشعار معدود نشان می دهد که وی غزل ٬ قطعه وقصیده را استادانه می سروده است و شعرهایش روان وسرشار از احساسات لطیف است و در آن تشبیه ها واستعاره های زیبای فراوانی دیده می شود . در ضمن باید توجه داشت که وی بیش از هزار سال پیش می زیسته است و قبل از دوران شکوه شعر فارسی و ظهور بزرگانی همچون فردوسی ٬ فرخی و منوچهری این شعرهای روان وخالی از پیچیدگی را سروده است.

 

مرگ رابعه

 

شاید نقطه ی طلایی زندگی رابعه ٬ نحوه ی مرگ وی است ٬ مرگی رمزآلود و دردناک که همچون سایر مرگ های مشابه با داستان های واقعی وغیر واقعی عجین شده است.

آنچه روشن است این است که رابعه عاشق بکتاش٬ غلام برادرش٬ شد.وقتی خبر این شیدایی به حارث رسید ٬ بسیار آشفته شد ودستور داد او را به یکی از گرمابه های شهر بلخ بردند و شاهرگ دو دستش را بریدند.

گفته می شود که پس از بریدن شاهرگ هایش او را تنها گذاشتند و در گرمابه را گچ گرفتند ورابعه در حالی که با سر انگشت خون آلود خویش بر دیوار گرمابه اشعاری را می نوشت ٬ جان سپرد . همچنین گفته اند که بکتاش پس از مرگ وی حارث را کشت و سپس خود نیز مرگ را به زندگی ترجیح داد.


اینک نمونه هایی از اشعار او  :

 

دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد             

بریکی سنگین دلی نامهربان چون خویشتن

 

تابدانی درد عشق وداغ مهر وغم خوری

تا به هجر اندر بپیچی و بدانی قدر من

 

         *             *              *

مرا به عشق همی محتمل کنی به حیل

چه حجت آری پیش خدای عزّ و جل

 

به عشقت اندر عاصی همی نیارم شد

به دینم اندر طاغی همی شوم به مثل

 

نعیم بی تو نخواهم٬ جحیم با تو رواست

که بی تو شکّر زهر است و با تو زهر عسل

 

به روی نیکو تکیه مکن که تا یک چند

به سنبل اندر پنهان کنند نجم زحل

 

هرآینه نه دروغ است آنچه گفت حکیم 

فمن تکبر یومآ فبعد عزّ ذلّ

 

منابع

تاریخ ادبیات در ایران ٬ دکتر ذبیح الله صفا

الهی نامه٬ عطار نیشابوری

رابعه قزداری ـنخستین زن سخنور پارسی سرا٬ دکتر صغری بانو شکفته٬ سایت مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان

شعر العجم ٬شبلی نعمانی ٬  ترجمه فخر داعی


برچسب‌ها:
[ جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, ] [ 8:4 ] [ . ]
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات وب
برچسب‌ها وب
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 75
بازدید ماه : 3505
بازدید کل : 411069
تعداد مطالب : 1435
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1