دانشجو .
| ||||||||||||||
|
رضی آرتیمانی شهرت میرمحمد متخلص به رضی (زادهٔ ۹۷۸ در روستای آرتیمان – درگذشتهٔ ۱۰۳۷ هجری قمری) از شاعران و عارفان مشهور دوران صفویه است. زندگیوی در سال ۹۷۸ قمری در روستای آرتیمان از توابع تویسرکان بدنیا آمد. در ایام جوانی به همدان رفت و در آنجا مشغول تحصیل شد و از شاگردان میر مرشد بروجردی گردید. رضی به علت شایستگی وافری که داشت زود مورد توجه شاه عباس که معاصر وی بود قرار گرفت و در جمع منشیان میرزایان شاه درآمد و به همین دلیل بود که داماد خاندان صفوی شد. ثمرهی این ازدواج ابراهیم ادهم است که فرزند ارشد اوست. وی نیز مقامی علمی و ادبی و عرفانی داشتهاست. کلمهی «میر» از آن جهت به رضی اطلاق شده است که مدتی جزء میرزایان شاه عباس بودهاست. در بستان السیاحه بدین مضمون آمدهاست که «سید رضی آرتیمانی که در زمان شاه عباس ماضی صاحب دیوان و ساقینامهی مشهور است از قریهی آرتیمان است اما اولاد وی اکنون از جد خویش نصیب و بهره نبردهاند. رضاقلیخان هدایت در مورد رضی چنین نوشتهاست: سیدی است صاحب ذوق و حال عرفانی با افضال در معارف الاهیه مسلم آفاق و در مدارج حقانیه در عالم طاق. معاصر شاه عباس صفوی و والد میرزا ابراهیم متخلص به ادهم است. وی که از رِندان مست و عارفان پاکدل و صوفیان صافیدل است علوم نقلی و عقلی را چون حجابی میبیند که انسان را به خود متوجه میسازد و از عشق به معشوق یکتا بازمیدارد و در ساقینامهی خود که سرشار از مفاهیم عرفانی است میفرماید:
و در جایی دیگر سرودهاست:
رضی پس از گذران سالیانی از عمر شریف خود، دوباره عزم وطن خویش مینماید و به زادگاه برمیگردد و در سال ۱۰۳۷ هجری قمری (۱۰۰۵ش) درمیگذرد و او را در محل خانقاهش به خاک سپردند. آرامگاه او در «همینه» تویسرکان قرار دارد. نظرات شما عزیزان:
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ، ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ: ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ : ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻲ ؟ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺁﺧﺮ ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ،ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ﻫﻤﻴﻦ؟! ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ! ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ برچسبها: |
|
||||||||||||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |